بررسی حکایت شیرین ملانصرالدین
تحقیق لطیفه و حکایت شیرین ملانصرالدین
جهانگردی دانشمند به دربار هارون رفت و گفت: آمده ام
تا علما و دانشمندان این شهر را به آزمونی دعوت کنم. هر کس از علوم مختلف
اطلاعی دارد و ادعای فضل و آگاهی میکند بیاید و به سوالات من پاسخ دهد.
هارون دستور داد تا همه فضل ها و دانشمندان را به دربار بیاورند.دیری
نگذشته که دانشمندان شهر به حضورهارون رسیدند و منتظر شدند تا جهانگرد
سوالش را مطرح کند.
مرد گفت: سوال من گفتنی نیست. خوب نگاه کنید و پاسخ
معما را بگویید. سپس از جا برخاست. عصایی را که در دست داشت بر زمین
گذاشت و با آن دایره ای کشید. همه با تعجب به او نگاه می کردند و منتظر
بودند.مرد هیچ نگفت.
هارون گفت: ممکن است توضیح بیشتری بدهی؟ مرد گفت: من سوال را پرسیدم هر
فرمت فایل : word ( قابل ویرایش ) میباشد.